گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

ترا خسرو پدر، بانوت مادر؛

ندانم در خُورَت شویی به کشور.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

در ایران نیست جفتی با تو همسر؛

مگر ویرو که هستت خود برادر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

زن ویرو بُوَد شایسته خواهر؛

عروسِ من بُوَد بایسته دختر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

چو بِشْنید این سخن ویسه ز مادر،

شد از بس شرم رویش چون مُعَصْفَر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

گواتان بس بُوَد دادارِ داور،

سروش و ماه و مهر و چرخ و اختر.»

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

چو تیر از زه بخواهد تافتن سر

پدید آید در آهنگ کمانور

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

رسول شاه و دستور و برادر

هم او و هم نوندش کوه پیکر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

مبر انده زبهر زرّ و گوهر

که ما را او همی باید نه زیور

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

فرستم زیِّ تو چندان ز گوهر

که گر خواهی کنی شهری پر از زر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

مرو را دید ویس ماه پیکر

ز شرم و بیم گشته چون مُعصفر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

پس آنگه گفت با زرد پیمبر

چه نامی وز که داری تخم و گوهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

مهان نامی از هر شهر و کشور

یلان جنگی از هر مرز و گوهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

به فریاد آمده دل زیر هر بر

ستوهی یافته هر مغز در سر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

ز بس کینه نداند بِهْ ز بتر

بود هامون و کوهش هر دو یکسر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ

 

بدان زن خواستن مر هرچه مهتر

گزینان و مهان چند کشور

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ

 

به گَرد اندر چنان بودند لشکر

که در میغ تُنُک تابنده اختر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ

 

دو لشکر یکدگر را شد برابر

چو دریای دمان از باد صرصر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو

 

هوا چون بیشهٔ دد بود یکسر

ز ببر و شیر و گرگ و خوگ پیکر

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۸
sunny dark_mode