گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

یکایک را ز زرِّ ناب و گوهر

کمرها بر میان و تاج بر سر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

لبانَ ازْ شِکَّر و دَندان ز گوهر.

سخنْ چُون گوهَر آلوده به شِکَّر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

که من دارم تو را با جانْ بَرابَر.

کُنم در دستِ تو شاهیْ سراسر؛

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

درختِ خشک بوده، تَر شُد از سَر؛

گلِ صدبرگ و نسرین آمَدَش بَر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

یکی دختر که چون آمد ز مادر،

شب دیجور را بِزْدود چون خَور.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

نِشانده عقدِ او را در برِ زَر؛

به سان آبِ بِفْشرده بر آذر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

ترا خسرو پدر، بانوت مادر؛

ندانم در خُورَت شویی به کشور.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

در ایران نیست جفتی با تو همسر؛

مگر ویرو که هستت خود برادر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

زن ویرو بُوَد شایسته خواهر؛

عروسِ من بُوَد بایسته دختر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

چو بِشْنید این سخن ویسه ز مادر،

شد از بس شرم رویش چون مُعَصْفَر.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

گواتان بس بُوَد دادارِ داور،

سروش و ماه و مهر و چرخ و اختر.»

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

چو تیر از زه بخواهد تافتن سر

پدید آید در آهنگ کمانور

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

رسول شاه و دستور و برادر

هم او و هم نوندش کوه پیکر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

مبر انده زبهر زرّ و گوهر

که ما را او همی باید نه زیور

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

فرستم زیِّ تو چندان ز گوهر

که گر خواهی کنی شهری پر از زر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

مرو را دید ویس ماه پیکر

ز شرم و بیم گشته چون مُعصفر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

پس آنگه گفت با زرد پیمبر

چه نامی وز که داری تخم و گوهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۲۵
sunny dark_mode