یکی صندوق بودی قفل کرده

که استادش نهفتی زیر پرده

که تا او را براندازد ز پرده

مگر گردد به آهن دور کرده

ولیکن گر برون آید ز پرده

شوند آن کور چشمان زخم خورده

مگردر مصر مردی بود مرده

پسر در روزِ مرگش عهد کرده

کسی عمری در ایمان ره سپرده

در آخر، چون بوَد، کافر بمرده

رفیقی داشست پیر سال خورده

بدو گفت ای بسی تیمار برده

که دنیا هست زالی هفت پرده

برای صیدِ تو هر هفت کرده

ز لطفش برگِ گل در یوزه کرده

ولیک از شرم او در زیر پرده

ز جودش بحر و کان تشویر خورده

گهر در صُلب بحر و کان فشرده

ولیکن خدمت پیران نکرده

ز استاد خرد سیلی نخورده

اگر تو روی بنمایی ز پرده

بسوزی هفت چرخ سال خورده

دلت با نفس شهوت خوی کرده

کجا بیند معانی زیر پرده

چو تخم مرغ دارد مغز پرده

در آتش همچو یخ گردد فسرده

اگر گویی چرا ماندست پرده

چو آنجا می‌نماید هیچ کرده

که می‌داند که چرخ سالخورده‌؟

‌چه می‌سازد به زیر هفت پرده‌؟

یکی پرسید از آن دیوانه در ده

که از کار خدا ما را خبر ده

اگر از جوع گردی نیم مرده

برای تکیه کردن نیم گرده

بیک حرف از دو حرف ایجاد کرده

بشش روز این سپهر هفت پرده

چو دیدش هشت خلد از هفت پرده

باستقبال شد هر هفت کرده

ببین خورشید را در چار پرده

فروغ خویشتن اظهار کرده