گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » آغاز کتاب

 

قدم چون خضر نه در راه مردان

که گردت در نیابد چرخ گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

زنی بودی که دور چرخ گردان

شمردیش از شمار شیرمردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

کسی را بر سر ما شاه گردان

وگرنه پادشاهی کن چو مردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » المقالة الثانیة

 

تو شهوة می براندازی ز مردان

دلم را سر این معلوم گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار

 

اگر مردی محاسن همچو مردان

طهارت جای را جاروب گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۱) سؤال ابراهیم ادهم از مرد درویش

 

بدو درویش گفت ای مرد مردان

چراگوئی، مرا آگاه گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

غلط مشنو یقین میدان چو مردان

که شه را هست دایم جامه گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۹) حکایت ابوبکر سفاله

 

که داند تا درین اندوه مردان

چگونه زار در خونند گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا

 

فلک را در صفش مشمر ز مردان

زنی پیرست چرخی کرده گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۳) حکایت گفتار پیغامبر در طفل نوزاد

 

ولیکن گر توانی همچو مردان

ز جامه درگذر جان را بگردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۴) حکایت حسن و حسین رضی الله عنهما

 

اگر دل را بگردانی چو مردان

شود خورشید عشقت چرخ گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱۱) حکایت آن مرد که صرّۀ در میان درمنه یافت

 

اگر تو همّتی داری چو مردان

بهمّت خویشتن را مرد گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۲) حکایت باز با مرغ خانگی

 

ز دیری گه ترا ای چرخ گردان

روانست آسیا برخون مردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۷) حکایت آن پیر که دختر جوان خواست

 

برافشان هرچه داری همچو مردان

چه سازی چون زنان با چرخ گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۸) حکایت ابرهیم ادهم در بادیه

 

چه وزن آرد در این ره خون مردان

که اینجا آسیا از خونست گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

اگر اسپ افکنم بر نطعِ گردان

دو رخ طرحش نهم چون شیر مردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱) حکایت افلاطون و اسکندر

 

چنین دادش جواب آن مرد مردان

که ای خسرو تنم مبرز مگردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱) حکایت افلاطون و اسکندر

 

تنت را دل کن ودل درد گردان

کزین سان کیمیا سازند مردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۳) حکایت آن مرد که از اویس سؤال کرد

 

زبان بودی بسی اکنون چو مردان

ز سر تا پای خود را گوش گردان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۴) حکایت وفات اسکندر رومی

 

عزیزا با تو گفتم حالِ مردان

تو گر مردی فراموشم مگردان

عطار
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode