فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
مکن ماها بدان مسکین ببخشای
به خون او روانت را میالای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
میان گوهر و زیور سراپای
بتان را زشت کرده زیب و آرای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
همیدون دایه را لختی بپیرای
به پادافراه و بر جانش مبخشای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
کنون هم تو ز دیده خون بپالای
به گاه فرقت از گریه میاسای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
مکن شاها، خِرَد را کار فرمای
روانت را بدین کینه میالای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
سحرگاهان برآمد نالهٔ نای
روان شد همچو دریا لشکر از جای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
سرود عاشقان بر چنگ بِسْرای
سخن کم گوی و شادیمان بیفزای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ
ز درگاهش بر آمد نالهٔ نای
به راه افتاد شاه لشکر آرای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
همین یک بار بر جانش ببخشای
مرو را این سفر کردن مفرمای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
نرفتی غرم پیونده در آن جای
تو گفتی گشت پران مرغ را پای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
ز کین دل همی جوشید بر جای
زمانی دیر و آنگه جست برپای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
بدو افگند گفتا بند بگشای
که نه زین بند سود آمد نه زین جای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
به شهر دوستانش نور بفزای
به شهر دشمانش روی منمای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
هم از جانم هم از در بند بگشای
شب تیره مرا خورشید بنمای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
هم از چشمش روان خون و هم از پای
همی گفتی ازین بخت نگون وای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
اگر با بیدلان هستی نکورای
منم بیدل یکی بر من ببخشای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
ازو مشک آر و بر گلنارم آلای
ز من عنبر بر و بر سنبلش سای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
خدایا بر من مسکین ببخشای
مرا دیدار آن دو ماه بنمای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
بگشت و ویس را جست از همه جای
ندید آن روی دلبند و دلارای
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
به سان صورتی بد مانده بر جای
شده زورش هم از دست و هم از پای