گنجور

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۳) حکایت پادشاه که علم نجوم دانست

 

شود بیچاره در دست بلائی

بکرد القصّه او از سنگ جائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۹) حکایت پیر زال سوخته دل

 

بره در پیر زالی مبتلائی

عصا در درست می‌آمد ز جائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۴) حکایت زنان پیغامبر

 

که تا تو خون ننوشی در جدائی

نیابی ره بسر آشنائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول

 

بدو گفتند ای سگ از کجائی

که در تو می نه بینیم آشنائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول

 

جوان گفتا که دیدم اژدهائی

که مثل آن ندیدم هیچ جائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۸) حکایت موسی و مرد عابد

 

بدو گفتا چو تو از اشقیائی

چنین مشغول در طاعت چرائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۲) حکایت دیوانه

 

که تا ناگاه مهد مصطفائی

شود هم خانهٔ چون تو گدائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

مکن ای خفته تا یابی رهائی

که گر شیری تو با حق برنیائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۷) حکایت شیخ ابوسعید با معشوق خویش

 

که چون از شمع سر یابد جدائی

سواد جمع یابد روشنائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۸) حکایت ایاز با سلطان

 

ز خود بگذر که بی خود جمله مائی

چو بیخود خوش تری با خود چرائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه

 

رسید اسکندر رومی بجائی

طلب می‌کرد از آنجا آشنائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان

 

یقین می‌دان که چون آن آشنائی

پدید آید نماند این جدائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۳) حکایت آن مرد که صدقه بدرویشان می‬داد

 

تو همچون مُردهٔ بد می‌نمائی

که خود را مُرده و زنده بلائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۲) حکایت محمد عیسی با دیوانه

 

بره می‌رفت زالی با عصائی

چنین گفتا که کیست این مبتلائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۳) حکایت سلطان محمود که با دیوانه نشست

 

نمی‌دانی که کوژی ای مرائی

چرا در راستی خود را نمائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۹) حکایت آن دزد که گرفتار شد

 

که یا رب در چنین وقتی وجائی

که می‌بینم بهر موئی بلائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

تو از ملکت همی بر سر نیائی

نپردازی بعشق از پادشائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۳) حکایت محمد غزالی با سلطان سنجر

 

تو گر خود یزدجرد پادشائی

بکشته عاقبت در آسیائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۳) حکایت محمد غزالی با سلطان سنجر

 

درین آتش چه عودی چه گیائی

بخسپد شب چه شاهی چه گدائی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۴) حکایت سلطان محمود با آن مرد که همنام او بود

 

چه ملکست این و تو چه پادشائی

که با میر اجل برمی نیائی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۰
sunny dark_mode