عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
در آن دم کین دمم از جان برآید
مرا آن لحظه دیدار تو باید
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۷) حکایت گبر که پُل ساخت
قیامت را قوی نقدی بباید
که آن معیار ناقد را بشاید
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۳) حکایت موسی علیه السلام
چنان کان طفل حیران می درآید
برزقش شیر پستان میفزاید
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱۴) گفتار شیخ در درآمدن دولت
چنین گفت او که گر دولت درآید
بگوید آنچه شاید و آنچه باید
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۹) حکایت مجنون با آن سائل که سؤال کرد
ازان زن مردئی دیدم که باید
وزو حرفی پسندیدم که شاید
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۲) گفتار بزرگی در شناختن حق
کنون من گفتم اسراری که شاید
تو هم زین پس بکن کاری که باید
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۴) حکایت اردشیر و موبد و پسر شاپور
چو القصّه رسید آنجا که باید
نشاندش اوستاد آنجا که شاید
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۸ - تمثیل آوردن بلبل منصور و اناالحق گفتن او را در حالت عشق
کسی را کافتاب از در درآید
وجود ذره کی در چشمش آید
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
ولی چون جسم بند جان گشاید
همه جسم تو اینجا جان نماید
عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
کسی کاینجا ز مادر کور زاید
دو چشم او به عقبی کی گشاید
عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
وز آن پس نور تو بر می فزاید
در تو پهن تو بر میگشاید
عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
چو تن را قوت باید تا فزاید
ز دانش نیز جان را قوت باید
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۱۲ - الحکایه و التمثیل
ز نور چشم سر چیزی نیاید
دلت را نور چشمی میبباید
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
ز نور تو شعاعی مینماید
چو فردوسی فقاعی میگشاید
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
سیم چیزی که گفتن را نشاید
چه گویم زانک در گفتن نیاید