فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
مرا ویرو خداوندست و شاهست
به بالا سرو و از دیدار ماهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
همان رویش که تابنده چو ماهست
ز درد بیدلی همرنگ کاهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
همه کس را به شادی دستگاهست
ترا همواره درد و وای و آهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
تو ماهی وان نگارم نیز ماهست
جهان بی رویتان بر من سیاهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
چنان گوشم به در چشمم به راهست
که گویی خانهام زندان و چاهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۹ - نامهٔ نهم در شرح زارى نمودن
خط نامه چو بخت من سیاهست
همان نونش چو پشت من دو تاهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
مرا بخت دژم چون شب سیاهست
شب بخت مرا رامین چو ماهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
به کُه بر، میش و بز را جایگاهست
به هامون گور و آهو را پناهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن
کنون روزست و وقت چاشتگاهست
به چشمم چون شب تاری سیاهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
و لیکن چیزها را جایگاهست
همیدون کارها را وقتها هست
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷
جمالت بر سر خوبی کلاهست
بنامیزد نه رویست آن که ماهست
تویی کز زلف و رخ در عالم حسن
ترا هم نیم شب هم چاشتگاهست
بسا خرمن که آتش در زدی باش
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۲ - پاسخ خسرو شیرین را
بدین خوبی که رویت رشک ما هست
مبین در خود که خودبینی گناه است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۷ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو
گرفتم هرچه من کردم گناهست
نه آخر آب چشمم عذرخواهست؟
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب
ولایت بین که ما را کوچگاهست
ولایت نیست این زندان و چاهست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب
چو ما را چشم عبرت بین تباهست
کجا دانیم کاین گل یا گیاهست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۱ - تأسف بر مرگ شمسالدین محمد جهان پهلوان
نفیر کوس گفتی تا دو ماهست
که را در دل که شه در کوچگاهست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
ز نورش ذرّهٔ خورشید و ماهست
همه ذرّات را پشت و پناهست
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
یقینش شد که آن زن بی گناهست
ولی آنجا مقامش نه ز راهست
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
ببین اینک یکی برجایگاهست
که مردم نیست انگشت سیاهست
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۳) حکایت سلیمان داود علیهما السلام با مور عاشق
کلیم مور اگرچه بس سیاهست
ولیکن از کرداران راهست