گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷

 

نگارا، بی‌تو برگ جان که دارد؟

دل شاد و لب خندان که دارد؟

به امید وصالت می‌دهم جان

وگرنه طاقت هجران که دارد؟

غم ار ندهد جگر بر خوان وصلت

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟

سر کفر و غم ایمان که دارد؟

اگر عشق تو خون من نریزد

غمت را هر شبی مهمان که دارد؟

دل من با خیالت دوش می‌گفت:

[...]

عراقی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴

 

هوای درد بی درمان که دارد

سر سودای بی سامان که دارد

رفیق راه بی پایان که جوید

خیال مجلس جانان که دارد

همه کس طالب آنند و ما هم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲

 

تغافل در نگه پنهان که دارد

تبسم زیر لب خندان که دارد

ز مژگان می نویسم سطر اشکی

سواد نسخه طوفان که دارد

دل صد پاره دارم در گریبان

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۹

 

تغافل در نگه پنهان که دارد

تبسم زیر لب خندان که دارد

ز مژگان می نویسم سطر اشکی

سواد نسخه طوفان که دارد

اسیر شهرستانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۰۰ - عراقی همدانی قُدِّسَ سِرُّه

 

غمت هر لحظه جانی خواهد ازمن

چه انصاف است چندین جان که دارد

نشان عشق می‌خواهی عراقی

ببین تا چشمِ خون افشان که دارد

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode