گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

جهان دریا کنم از دیدگانم

پس آنگه کشتی اندر وی برانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

ز خونین جامه سازم بادبانم

به باد سرد خود کشتی برانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

هر آن روزی که من باره دوانم

ز سستی بگسلد گویی میانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

نه یوزان را سوی غرمان دوانم

نه بازان را سوی کبگان پرانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین

 

کجا من در پس نامه دوانم

اگر صد بند دارم بگسلانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

منم رامین که شاه بی دلانم

ز مهر تو به گیتی داستانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

همانم من که تو دیدی همانم

همان شایسته یار مهربانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

به دیگر جای رفتن چون توانم

که بخشاینده‌ای چون تو ندانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

جهان پر دود گشت از دود جانم

چو بختم شد به تاریکی جهانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

نگارا من یکی از مردمانم

ز دست آز رستن چون توانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

گه رفتن چنان آمد گمانم

که بی تو زیستن آسان توانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

توی چشم و دل و جان و جهانم

توی خورشید و ماه و آسمانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

اگر نه آشنا نه دوستگانم

چنان پندار کامشب میهمانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۷ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

ترا هرچند کز خانه برانم

همی گویی من اینجا میهمانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۰ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

وگر برگردم از پیشت ندانم

که جان از برف و باران چون رهانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۳ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

گر آنگه بود ماه نو رخانم

کنون خورشید خوبان جهانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۳ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

به چهره آفتاب نیکوانم

به غمزه پادشاه جاودانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

نه آنم من که خواری را ندانم

تن آسوده درین خواری بمانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۸ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

چنان بی رنج و بی غم گشت جانم

که گویی من کنون نی زین جهانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۲۷
sunny dark_mode