فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن
ز رامش پر ز خوشی بود جانم
ز شادی پر ز گوهر بود کانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن
چو یاد آید گذشته سالیانم
ببخشایم همی بر خسته جانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مروشاهجان و آگاه شدن ویس ازان
یکی درمان بجو از بهر جانم
که من زین درد جان را چون رهانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مروشاهجان و آگاه شدن ویس ازان
بر آتش صبر کردن چون توانم
اگر سنگین و رویینست جانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مروشاهجان و آگاه شدن ویس ازان
کنم با رام هر چاری که دانم
مگر جان ترا زین غم رهانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
چو از من سیر گشتی وز لبانم
ز گل هم سیر گردی بی گمانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
مبیند ایچ دردت دیدگانم
که باشد درد تو هم بر روانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۲ - نامهء دوم دوست را به یاد داشتن و خیالش را به خواب دیدن
به بیداری نیایی چون بخوانم
بدان تا بیشتر باشد فغانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۲ - نامهء دوم دوست را به یاد داشتن و خیالش را به خواب دیدن
چه بودی گر بخفتی دیدگانم
ترا دیدی به خواب اندر نهانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهء چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل
گر امیدم نماند وای جانم
که بی امید یک ساعت نمانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهء پنجم اندر جفا بردن از دوست
مگر آنگاه گشتی از نهانم
که من بر تو چگونه مهربانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامه هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
هر آن روزی که زین هر دو بمانم
به جای خون ببارم دیدگانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامه هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
ز درد من همه همسایگانم
فغان برداشتند از بس فغانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامه هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
نگارا من ز دلتنگی چنانم
که خود با تو چه می گویم ندانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهء هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
به راهی بر همیشه دیدبانم
تو گویی باژ خواه کاروانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهء هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
نه پرسی از کسی نام و نشانم
نه بخشایی برین خسته روانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهء دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن
همی دانی که چون خسته روانم
همی دانی که چون بسته زبانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهء دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن
درود از من بدان جان جهانم
درود از من بدان جفت جوانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
نه آنم که تو دیدستی نه آنم
در آن گه تیر و اکنون چون کمانم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
جهان دریا کنم از دیدگانم
پس آنگه کشتی اندر وی برانم
