گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن

 

چو از من سیر گشتی وز لبانم

ز گل هم سیر گردی بی گمانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهء پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

مگر آنگاه گشتی از نهانم

که من بر تو چگونه مهربانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهء هشتم اندر خبر دوست پرسیدن

 

به راهی بر همیشه دیدبانم

تو گویی باژ خواه کاروانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهء هشتم اندر خبر دوست پرسیدن

 

نه پرسی از کسی نام و نشانم

نه بخشایی برین خسته روانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

نه آنم که تو دیدستی نه آنم

در آن گه تیر و اکنون چون کمانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

جهان دریا کنم از دیدگانم

پس آنگه کشتی اندر وی برانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵