گنجور

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

غلام و مادر طفل آن جوان را

نه چندان زد که بتوان گفت آن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

که می‌کردند بر دار آن جوان را

وثاقی بود بگرفتند آن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

که دیدی ابروی آن دلستان را

که دل قربان نکردی آن کمان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۳) حکایت ترسا بچه

 

چو ابرویش بزه کردی کمان را

ز تیرش بیم جان بودی جهان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۴) حکایت رهبان با شیخ ابوالقاسم همدانی

 

چنان سنگی که مردان جهان را

نباشد زورِ جُنبانیدن آنرا

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۱) حکایت درخت بریده

 

بدام از دانه بینی مرغ جان را

که این دانه دهد مرغی چنان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۴) حکایت

 

توکّل چیست، پی کردن زبان را

ز خود به خواستن خلق جهان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول

 

برای جان من در باخت جان را

چگونه خون توان ریخت این جوان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۶) حکایت سلطان ملکشاه با پاسبان

 

ندید ازهیچ سو یک پاسبان را

مگر یک خفتهٔ بیدار جان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

نشست و گفت مر شاه جهان را

که آن طبلی که هرمس ساخت آن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۴) حکایت دیوانه‌ای که گلیم فروخت

 

گلیمی بود آن شوریده جان را

بمردی داد تا بفروشد آن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۲) حکایت شیخ و مرغ همای

 

اگر پایندگی بودی جهان را

هویدائی نبودی عقل و جان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۵) حکایت سلطان محمود و گازر

 

بسی زر داد آن دو مهربان را

بشهر آمد بگفت این داستان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۴) حکایت جواب آن شوریده حال در کار جهان

 

یکی پرسید آن شوریده‌جان را

که چون می‌بینی این کار جهان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۵) حکایت سؤال کردن آن مرد دیوانه از کار حق تعالی

 

چنین گفت او که لوح کودکان را

اگر دیدی چنان می‌دان جهان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۴) حکایت اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی

 

بنزد خواجهٔ من میهمان را

بوَد حقّی که نتوان گفت آن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

کنون عهدیست با حق این جوان را

که هر سالی کند حجّی فلان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۳) در معنی آن که غیبت گناهی بزرگ است

 

درین مجلس بزرگان جهان را

چو خاموشی شرابی نیست جان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

لبش خط داده عمر جاودان را

که آن لب بود آب خضر جان را

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » در آغاز آلهی نامه

 

که تا آخر کنم این داستان را

باُنس جان نمایم اِنس و جان را

عطار
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode