عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۰ - در جواب دادن حسین منصور بایزید را قدّس اللّه روحهما فرماید
بگو با او همه راز نهانت
که تا او بازگوید در میانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۱ - حکایت در ادب و عزّت نگاهداشتن در حضرت باری فرماید
تو باطن پاک دارد از هر خیانت
که عرضاً عرضه کردم در امانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۱ - حکایت در ادب و عزّت نگاهداشتن در حضرت باری فرماید
که پنهان گردد این صورت عیانت
شود بیشک حقیقت جان جانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۲ - در سؤال از پیر طریقت درسر نگاهداشتن از خلق و جواب دادن وی سائل را فرماید
چنان آزاد کن جان و روانت
که تاوقتی که کل گردی نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۳ - سؤال کردن یکی از حسین منصور در دریافتن اسرار کلّ و جواب دادن او مسائل را
مرا مکشوف شد عین العیانت
بدیدم جملگی راز نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۴ - در حکایت پاکبازی و طلب کردن حقیقت ذات و آوازدادن هاتف آن طالب را فرماید
بده انصاف تا بخشیم جانت
وگرنه عین رسوای جهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۶ - در خطاب هاتف غیب پاکباز را و درد او را استماله کردن و دلخوشی فرماید
تو آگه باش تا شاه جهانت
کند اینجا بیک لیلی بیانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۶ - در خطاب هاتف غیب پاکباز را و درد او را استماله کردن و دلخوشی فرماید
تراتا پوست باشد مغز جانت
کجا بینی یقین راز نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۷ - در اثبات ذات کل در خلاصۀ آدمیان فرماید
تماشاگاه دلدارست جانت
شده پیدا ولی راز نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - در صفت وصل و دریافتن راز کل بهر نوع فرماید
تو مغزی و طلب کن مغز جانت
که ازجان بنگری راز نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - در صفت وصل و دریافتن راز کل بهر نوع فرماید
شفائی بخش اینجا عاشقانت
بکن پیدا بکل راز نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۵ - در صفات پرده در افتادن فرماید
ایا نادیده وصل جان جانت
در این ظاهر گرفتار عیانت

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۷ - قصّه منصور و عیان او بهر نوع فرماید
نمود عشق بنگر سوی جانت
که تا گوید یقین راز نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
تو چون یوسف رسی در مصر جانت
شود مکشوف در راز نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
منم بنموده رخ اندر دل وجانت
همی گویم دمادم راز پنهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
منم چون بحردر دریای جانت
چنین آورده در شور فغانت

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
منم یاهو درون جسم و جانت
حقیقت آشکارا و نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۲ - در آگاهی دادن دل در عین منزل و او از آن عاشق بودن فرماید
چنان من دوست دارم یاورانت
چنانم زار اینجا در عیانت

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۳ - در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید
چو صیّاد ازل مر مرغ جانت
گرفت و صید کرد آخر نهانت

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید
زهی عطّار تا چند از بیانت
بگو مر جمله اسرار نهانت
