گنجور

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

غلامش گفت من بس یک شکارم

که من اینجا شکاری کرده دارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

چو پیوسته دلت باشد شکارم

شکار خویش دایم کرده دارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۶) حکایت سلطان محمود و ایاز در حالت وفات

 

نبودی همچو محمودی شکارم

مگر پنداشتی مردارِ خوارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول

 

ترا دارم دگر کس را ندارم

که از حکم تو خالی نیست کارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۸) حکایت موسی و مرد عابد

 

چو دانستم که آخر در شمارم

بیک طاعت زیادت شد هزارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۰) حکایت آن مرد که عروس خود را بکر نیافت

 

بپوشم تا بپوشد کردگارم

که من بیش از تو در تن عیب دارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۷) حکایت محمود و شمار کردن پیلان

 

شهش گفتا که خود را یاد دارم

که یک بُز می‌نیامد در شمارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

گدا گفتش اگر من حجّت آرم

وگر عاشق شوم باکی ندارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

چنین گفت او که من زهره ندارم

که عشق آن صنم در خاطر آرم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۹) حکایت آن پیر که خواست که او را میان دو گورستان دفن کنند

 

چو من نور مسلمانان ندارم

به گورستان دین داران چه کارم‌؟

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۱) حکایت ابرهیم علیه السلام

 

بگو یکبار دیگر نام یارم

که این نامست دایم غم گسارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۴) حکایت اردشیر و موبد و پسر شاپور

 

اگر پیمان رسد از شهریارم

بگویم ور نه هم در پرده دارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

دلم بُردی وگر بودی هزارم

نبودی جز فشاندن بر تو کارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۴) حکایت وفات اسکندر رومی

 

دریغا و دریغا روزگارم

که دایم جز دریغا نیست کارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۷) حکایت اعرابی در حضرت نبوّت

 

بدو گفتا که من اسلام آرم

اگر گوئی چه دارم در کنارم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۹) حکایت شبلی با ابلیس در عرفات

 

مکُش در پای پیل قهر زارم

که من خود طاقت موری ندارم

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۱۱ - عجز آوردن بلبل به پیش باز و دستوری طلبیدن او

 

من از مال و هنر چیزی ندارم

ولی گنج سخن دارم بیارم

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۲۰ - حکایت گربه و موش و باده

 

همه عالم به زیر حکم آرم

ز کس من یکسر مو غم ندارم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل

 

چنین گفتا که من خربنده کارم

بجز خر بندگی کاری ندارم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

همه یاران من در انتظار‌م

من بیکار اینجا بر چه کارم‌؟!

عطار
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۸