عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۱ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید
بنور او نمودم بر سرم تاج
بنور او بَرِ من زد چو حلّاج
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
وصال اینجا است از منصور حلّاج
نمیخواهی که اندر فرق جان تاج
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید
جدائی نیست چون منصور حلّاج
منم بر فرق بنهاده عیان تاج
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید
از آن بنمودیم اینجا ز هیلاج
که تا بر سر نهم ازدست تو تاج
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
دم بیچون زن اندر عین هیلاج
حقیقت نه تو بر فرق همه تاج
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۷ - نعت کامل جمالی که سر ناخنی از حسنش یک بدر را دو هلال گردانید، صلی الله علیه و آله و سلم
به عون امت مسکین و محتاج
شفاعت را به بالا کرده معراج
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۷ - عزم سلطان عالم سوی عالم دیگر، و سلب کردن کافور مجبوب رجولیت فحول ملک و به روشنائی در چشم ملوک نشستن، و دیده قرة العین علائی را، کافور وام گردانیدن، و در آن قصاص، دیده و سر به هم باد دادن!
چرا بر تخت عاج آن کس نهد تاج
که زیر تختهٔ گل خواست شد عاج
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
خصوصا شمس دین و ملک سراج
سراج انجمن و انگاه وهاج
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۰ - و ۴۱ مفقود است)
همی گویی انالحق همچو حلاج
ستانی از ملایک در شرف باج
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل
به آخر روی از و بر کاست مهراج
بدو بگذاشت تخت و کشور و تاج
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
بیاض گردنش صافی تر از عاج
به گردن آورندش آهوان باج
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۷ - درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر و بیرون آمدن مصریان و طبق های نثار بر عماری زلیخا افشاندن
در آن میدان که را باشد سر تاج
که صد سر می رود آنجا به تاراج
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۳ - پیش رسیدن عزیز یوسف را بر بیرون آن خانه و پنهان داشتن آنچه میان وی و زلیخا گذشته بود و افشای زلیخا آن را
به اذن باغبان ناگشته محتاج
برد سنبل به غارت گل به تاراج
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - این ابیات مثنوی حسبالحال گفته در عذر ارسال شعر به بزرگی که شعر میگفته
ازین غافل که آنجا بحر مواج
که آب سلسبیلش میدهد باج
وحشی بافقی » ناظر و منظور » مثقب خامه را بر گوهر نهادن و رشتههای گوهر معنی را ترتیب دادن در ایثار تاجداری که گوهر ذاتش باعث دریای آفرینش است و جوهر صفاتش منشاء فیض ارباب بینش است
پی مهمانی این جمع محتاج
بیار آن تحفه کوردی ز معراج
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - کتابه عمارت شاهنواز خان (از امرای شاه جهان)
زهی قصری که گردونت دهد باج
سخن را برده تعریفت بمعراج
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در تعریف کشمیر و توصیف راه آن
به برهان نیست دیگر عقل محتاج
ازین ره رفته پیغمبر به معراج