رضیالدین آرتیمانی » سوگندنامه
دگر سینهام چون خم آمد بجوش
بر آمد از این قلزم غم خروش
خراباتیان، راه میخانه کو
حریفان بگوئید، پیمانه کو
مرا سوی میخانه راهی دهید
[...]

رضیالدین آرتیمانی » گوهر عشق
الهی سوختم بیغم الهی
کرامت کن نم اشکی و آهی
چه اشک، اشکی که چون ریزد ز مژگان
شود دامان ازو رشک گلستان
چه آه آهی که چون از دل زند سر
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹
بهشت است آن ندانم یا بهار است
غلط کردم غلط، دیدار یار است
هلاک آن تنم کز نازنینی
زمین و آسمانش زیر بار است
مرا گوئی چرا شوریده شکلی
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶
مرا در دل غم جانانهای هست
درون کعبهام بتخانهای هست
ز لب مهر خموشی بر ندارم
که در زنجیر من دیوانهای هست
خراباتم ز مسجد خوشتر آید
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱
غم عشق تو ای حور پریزاد
ز غمهای جهانم کرد آزاد
چه غم از خاطرت رفتم و لیکن
غمت ما را نخواهد رفت از یاد
به اهل درد، خوبان را سری نیست
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴
سرم سودا دلم پروا ندارد
صباحم شب، شبم فردا ندارد
دلم در هیچ جا الفت نگیرد
سرم با هیچکس سودا ندارد
ز هر جا هر که خواهد، گو بجویش
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸
صبا هر گاه وصف آن پری کرد
همه آفاق مهر و مشتری کرد
بدست آورده بودم دامنش را
و لیکن طالع خشکم تری کرد
دلم برد و رهم بست و سرم داد
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰
به من آن مه دگر امشب نسازد
گل نازک به تاب و تب نسازد
بغیر از من چنین یا رب نسوزد
بغیر از تو چنین، یا رب نسازد
از آن تار است این عالم بچشمم
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱
سرم بالش تنم مفرش بسوزد
به هر ناخوش که رفته خوش بسوزد
از آن پنهان نمٰایم آتش خویش
که میترسم دل آتش بسوزد
ز گریه سوختم یا رب که دیدست
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم به سامان آفریدند
نه دستم از گریبان واگرفتند
نه در دستم گریبان آفریدند
نه دردم را طبیبان چاره کردند
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱
ز خواب ناز خیز و فتنه سرکن
جهان یکبارگی زیر و زبر کن
حذر از کوری خفاش طبعان
سری از منظر خورشید در کن
نگویم صورتم را بخش معنی
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲
نمیدانی تو رسم دوست داری
نمیدانم که با جانم چه داری
مگو پیمان و عهدم استوار است
که در پیمان شکستن استواری
غمت چندانکه با ما سازگار است
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶
بهار و باده و عشق و جوانی
غنیمت دان غینمت تا توانی
ز من آموخت زلفش تیره روزی
بمن آموخت چشمش ناتوانی
ندیدم جز خطا از خط و خالش
[...]

رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱
نگاهی دیدم از چشم سیاهی
که کوه صبر پیشش بود کاهی
اگر برقع براندازی ز رخسار
کرشمه گیرد از مه تا به ماهی
بهارم را تماشا کن نگارا
[...]

رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹
نمیگویم بگاه جلوه کردن
دلم چشم و لبش با غمزهاش برد
جهانی غمزه سر در جان من داد
نمیدانم کدامین عشوهاش برد

رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱
دلم را برد زلف مشک رنگش
چه چاره تا برون آرم ز چنگش
ز دل شد نام من آلودهٔ ننگ
که نه دل باد و نه نام و ننگش

رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲
همآغوش که شد یارب که امشب
خجالت میتراود از نگاهش
ز بوی مشک من مدهوش گشتم
نهادم سر چو اندر خاک راهش
