گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

صفایی مگر ز نو نگاری دگر گرفت

که پیرانه سر دگر جوانی ز سر گرفت

بدین رای و رو ترا که یارد ملک شمرد

بدین خلق و خو ترا که تاند بشر گرفت

تو با این وفا و مهر دل و دیده اش نبود

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

نقاب از تمام رخ بتی شوخ برگرفت

دل نیم سوز ما از این شعله در گرفت

بتان با کمان و تیر ز مردم ربوده دل

بت من هزار دل به لعل و گهر گرفت

گرآنان دل کسان به حنظل برند و زهر

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode