گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۶

 

ازین بساط‌کسی داغ آرمیدن رفت

که با وجود نفس غافل ازتپیدن رفت

درین چمن سرتسلیم آفتیم همه

گلی‌که برق خزانش‌نزد به چید‌ن رفت

ز بس‌گد‌از تمنا به دل‌گره کردیم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۷

 

فغان‌ که فرصت دام تلاش چیدن رفت

پی‌گذشتن عمر آنسوی رسیدن رفت

چوشمع‌سربه هوآ سوخت جوهرتحقیق

چه جلوه‌ها که نه درپیش پا ندیدن رفت

ز بس بلند فتاد آشیان خاموشی

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode