گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

چو غنچه وقت سحر حلّه‌پوش می‌آید

نوای بلبل مستم به گوش می‌آید

گل از کرشمه‌گری سرخ‌روی می‌گردد

چو سرو بسته قبا سبزپوش می‌آید

به وقت صبح ز باد بهار پنداری

[...]

مجد همگر
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

چو تیغ بر کمر آن باده نوش می آید

زمین ز خون شهیدان به جوش می آید

عنان آه که در دل نگه تواند داشت

کله شکسته و کاکل به دوش می آید

بغل گشاده و پوشیده جامه گلرنگ

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

شبی که بر سرم آن سبزپوش می آید

صدای مقدم خضرم به گوش می آید

به یاد زلف و رخش گلشن از گل و سنبل

قبا دریده سلاسل به دوش می آید

ندا کنند به مسجد مؤذنان هر صبح

[...]

سیدای نسفی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

دمی که حرف وداعت به گوش می‌آید

دلم به رنگ جرس در خروش می‌آید

نگاه مستِ که دارد سر خرابی ما

که اشک از مژه، طوفان به دوش می‌آید

ز تاب می مگر آن چهره ارغوانی شد؟

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode