×
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۲
خوش است باده که باشد یکی حریف ظریف
ظریف نیست حریفی که بشمرد نفسم
چنین حریف طلب کن، چو یافته نشود
بیار باده که من خود حریف خویش بسم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۳
دگر سفر نکنم گر به دوست بازرسم
هلاکِ خویشتن این بس که می کند هوسم
بقایِ عمر همی خواهم از خدا چندان
که رویِ دوست ببینم همین مراد بسم
حیات اگر به سر آید امید می دارم
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱
بغیر دوست نداند کسی که من چه کسم
از آنکه من شکرستان دوست را مگسم
سحرگهی که من از شوق او برآرم آه
چو شب سیاه کند روی صبح را نفسم
بدوست کردم پیغام کای یگانه بحسن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳۰
اگر چه در چمن روزگار خار و خسم
چو لاله داغ بود گل ز گرمی نفسم
درین ریاض من آن بلبلم که می آید
صدای خنده گل از شکستن قفسم
به جرم هرزه درایی مرا ز باغ مران
[...]