گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۲

 

سمنبری‌ که فسونگر شدست عبهر او

همی خلد دل من عبهر فسونگر او

اگر خلیدن و افسون نباشد از عَبهر

چرا خلنده و افسونگر است عبهر او

زعطر خویش همی بند و جادویی سازد

[...]

امیر معزی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در هجو دوستی

 

گر ز تنی که چگندر نمای شد سر او

ز . . . ن گنده بود گنده چگندر او

بصد مغاک بر کتانی و معیده سری

چگندر و گزری نیست کان برابر او

چو گردن شتر مست کفک نفج بود

[...]

سوزنی سمرقندی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۶

 

شهی که ملک تفاخر کند به گوهر او

برید عالم غیب است رای انور او

خدایگان ملوک زمانه نصرت دین

که بوسه جای سپهرست دست وخنجر او

سر ملوک ابوبکربن محمد آنک

[...]

ظهیر فاریابی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - فی نعت سلطان الانبیا و مناقب الائمة اثنا عشر علیهم السلام

 

بدان امیر که شد شاه چرخ چاکر او

نمونه ئیست مه نو ز نعل استر او

ز تختگاه سلونی از آن علم بفراخت

که بود مملکت لو کشف مسخّر او

بحکم قاطع کشور گشای مصطفوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او

گمان مبر که بوَد ملک وصل در خور او

دلی که در خور گنجینهٔ محبّت نیست

مقرّر است که قلب است اصل گوهر او

به دور آن لب میگون دگر ملاف ای خضر

[...]

خیالی بخارایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۸

 

محمد عربی آبروی هر دو سراست

کسی که خاک درش نیست خاک بر سر او

شنیده‌ام که تکلم نمود همچو مسیح

بدین حدیث لب لعل روح‌پرور او

که من مدینهٔ علمم، علی درست مرا

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

چنان بلند نشد سرو ناز پرور او

که سرو ناز تواند شدن برابر او

ز نوبهار رخش آفت خزان دورست

هنوز تازه دمیدست سبزه تر او

بنازم آن مژه شوخ را، که در دم قتل

[...]

هلالی جغتایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷

 

مراست رشتهٔ جان کاکل معنبر او

فغان اگر سر موئی شود کم از سر او

نه کاکل است که بر سر فتاده سر و مرا

همای حس فکنده است سایه بر سر او

برابری به مه او روی نکرد مهی

[...]

محتشم کاشانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۱۰۵ - هلالی جغتائی

 

محمدؐعربی آفتاب هر دوسرا

کسی که خاک درش نیست خاک بر سر او

شنیده‌ام که تکلم نمود همچو مسیح

به این حدیث لب لعل روح پرور او

که من مدینهٔ علمم علی در است مرا

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۳ - رثاء برخامس آل عبا علیه التحیه والثناء

 

بجای پست از آن بدخیام اطهر او

که ننگرند عیالش بریدن سر او

زجای پست چه حاصل که چون بخاک افتاد

بلند شد ز بر نی سر مطهر او

چو بود حنجر او بوسه گاه ختم رسل

[...]

جیحون یزدی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴ - سئوال اعرابی از اسخیای مدینه

 

نخست کرد طمع بر لباس پیکر او

چو دید کامده عریان ز پای تا سر او

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۳ - در وفات حضرت یوسف(ع)

 

به دشت ماریه زینب حمیده خواهر او

رسید چون که در آن قتلگاه بر سر او

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۳ - در وفات حضرت یوسف(ع)

 

جدا چه می‌کنی ای شمیر از بدن سر او

گذار تا که ببندم دو دیده تر او

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳۴ - رحلت فاطمه زهرا (س)

 

به جای دوش نبی گشت خاک بستر او

ز خون و خاککفن پوشه گشته پیکر او

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode