گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - نیز در مدح ملک اتسز

 

بتی ، که ماه برد روشنی ز طلعت او

ربودن دل عشاق گشته صنعت او

چو شب سیاه شود در دو چشم من عالم

اگر نبینم روزی جمال طلعت او

همیشه سوی وفای ویست رغبت من

[...]

وطواط
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۸

 

من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او

که مست و بیخودم از چاشنی محنت او

اگر چو چنگ بزارم از او شکایت نیست

که همچو چنگم من بر کنار رحمت او

ز من نباشد اگر پرده‌ای بگردانم

[...]

مولانا
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۵

 

غلامِ پیرِ خراباتم و طبیعتِ او

که نیست جز می و شاهد حریفِ صحبتِ او

در آن زمان که نی ماه غبار خواهد بود

نشسته باشم بر آستانِ خدمتِ او

چو نیست در کفِ زاهد بِضاعَتِ اِخلاص

[...]

کمال خجندی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵

 

به جان پیر خرابات و حق صحبت او

که نیست در سر من جز هوای خدمت او

بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است

بیار باده که مستظهرم به همت او

چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد

[...]

حافظ
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹

 

نگار من که میان بسته‌ام به خدمت او

هزار شکر که مستظهرم به همَّت او

اگرچه در قدمش همچو سایه بی‌قدرم

ز فرق ما مرواد آفتاب دولت او

لبش به دور ازل جرعه‌ای به ما بخشد

[...]

ابن حسام خوسفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۱۳

 

یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او

ازین غبار بلندی گرفت رایت او

اگر چه بود گلوسوز آن لب شکرین

شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۴

 

یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او

ازین غبار بلندی گرفت رایت او

اگر چه بود گلوسوز آن لب شکرین

شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

به خاک پای امام و به حق نعمت او

که نیست در سر من جز هوای خدمت او

بهشت اگرچه نه جای گناهکاران است

گناه سوز بود آتش محبت او

اگر به معصیت آلوده گشت دامن من

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

به خاک پای امام و به حق نعمت او

که نیست در سر من جز هوای خدمت او

بهشت اگرچه نه جای گناهکاران است

گناه سوز بود آتش محبت او

اگر به معصیت آلوده گشت دامن من

[...]

فیض کاشانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

بهشت اگرچه نه جای گناه کاران نیست

بیار باده که مستظهرم به رحمت او

بر آستانهٔ میخانه گر سری بینی

مزن به پای که معلوم نیست نیت او

مکن به چشم حقارت نگاه بر منِ مست

[...]

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode