گنجور

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - ایضاً له

 

دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست

از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است

میان چرخ و میان ملاعبش گه لعب

جهان و ملک جهان هر دود ا و یک ندبست

ز عقدهاش باسلام در گشایشهاست

[...]

ابوالفرج رونی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

تو را صباحت ترک و فصاحت عرب است

ملاحتی که میان عجم چنان عجب است

صحیفه ای ست وجود تو پر لطیفه حسن

که از اصول صفات کمال منتخب است

مهت پدر شد و خورشید جد تعالی الله

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

چنین که تشنه بخون لعل یاربی سبب است

هلاک ما عجبی نیست زندگی عجب است

من از ادب نشمارم سگ درت خود را

که آدمش نشمارند هرکه بی ادب است

اگرچه خاک شدم رخ متاب ای خورشید

[...]

اهلی شیرازی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب است

که در مکیدن خون تو روز و شب دو لب است

نداده است کسی را مراد دنیاپرست

همیشه شوهر غداره جهان عزب است

زده جریب سرایی بتنگ و، زین غافل

[...]

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode