گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

که ره دهد سوی آن سایه همای مرا

بوصل او که رساند مگر خدای مرا

بظلمت غم هجر از حیات وصلم دور

فغان که خضر رهی نیست رهنمای مرا

سگ توام زکرم جا بکوی خویشم کن

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰

 

شکست، نقشِ مرادست بوریای مرا

نسیمِ فتح، قلم می‌کند لوای مرا

ز بیمِ دوزخ اگر فارغم ز غفلت نیست

که می‌دهد عملِ من همان سزای مرا

نظر به دانهٔ کس نیست سیر‌چشمان را

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

مکن سؤال ز هر بی وفا وفای مرا

که غیر وقت چه داند کسی صفای مرا

چه نسبت است دلم را به جسم زار و نزار

که استخوان نکند صید خود همای مرا

غمی ز مرگ چو آتش نداشتم دیشب

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode