گنجور

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۴

 

مباد کس چو من خسته مبتلای فراق

که عمر من همه بگذشت در بلای فراق

غریب و عاشق و بیدل غریب و سرگردان

کشیده محنت ایام و داغهای فراق

اگر به دست من افتد فراق را بکشم

[...]

حافظ
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰

 

فغان که دل به برم خون شد ازجفای فراق

خدا به داد دل من دهد سزای فراق

روای طبیب مده درد سر مرا وبه خویش

که غیر مرگ نباشد دگر دوای فراق

فراق را نمک ما دودیده کور کند

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode