گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳

 

شهی که گوهر و دینار رایگانی داد

هرآنچه داد خدایش خدایگانی داد

عزیزکرد بدو دین و داد و بگزیدش

به دین و دادش ده چیز و رایگانی داد

نگین و افسر و شمشیر و تخت و تاج وکمر

[...]

امیر معزی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳

 

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

که تابِ من به جهان، طُرِّهٔ فلانی داد

دلم خزانهٔ اسرار بود و دستِ قضا

درش بِبَست و کلیدش به دل سِتانی داد

شکسته وار به درگاهت آمدم، که طبیب

[...]

حافظ
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

هر آن که روی تو را رنگ ارغوانی داد

مرا ز عشق تو رخسار زعفرانی داد

نه رخ نمود، نه آراست قد، نه زلف گشود

به حسن خلق و وفا داد دلستانی داد

ز ضعف مانده ام از راه جستجوی وصالت

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode