گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴ - فیلسوف اجل افضل الدین ساوی این قطعه را در آنوقت که خاقانی به رسالت سلطان ارسلان رفته بود بدو فرستاد

 

کسی که از پس احمد روا بود مرسل

بزرگوار امیر امام خاقانی است

رسول شروان چون خوانی آن بزرگی را

که در جهان سخن ملک او سلیمانی است

رسول بازپسین را هزار گونه قسم

[...]

خاقانی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۳۰

 

مرا به صحنک بغرا محبت جانی است

اگر چه معده پر از نان گرم و بریانی است

چه می کنی صفت امروز آب حیوان را

به شیر منش نظر کن که آب حیوانی است

به شهر اگر دل بریان به جان فروشد کس

[...]

صوفی محمد هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

کسی که مانده به بند لباس زندانی است

پریدن از قفس نام و ننگ عریانی است

به پختگی جنون کی به من رسد مجنون؟

همین بس است که من شهری او بیابانی است

ز چشم گریان، بی‌قدر شد متاع جنون

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۲

 

فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است

ز خود برآ که عجب دامن بیابانی است

گشاده باش، جهان را شکفته گر خواهی

که بر گشاده دلان چرخ روی خندانی است

ز خود برآ که چو گردید راهرو بی برگ

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۳

 

سفر نکردن ازان کشور از گرانجانی است

که مرگی دل و قحط غذای روحانی است

لب محیط به بانگ بلند می گوید

برهنه شو که گهر مزد دست عریانی است

سفر خوش است که بی اختیار روی دهد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۴

 

ز اشک، دیده تاریک شمع نورانی است

دهان پسته پر از خون دل ز خندانی است

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی است

چو نام حلقه شود، خاتم سلیمانی است

چه تن به بستر دولت دهی؟ که عاقل را

به دیده دولت بیدار، خواب شیطانی است

به چر خ سوده، سر قصر دولتی هرجا

[...]

واعظ قزوینی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۳ - فریاد حسرت

 

فتاد طائری از لانه و ز درد تپید

بزیر پر چو نگه کرد، دید پیکانی است

بگفت، آنکه بدریای خون فکند مرا

ندید در دل شوریده‌ام چه طوفانی است

کسیکه بر رگ من تیر زد، نمیدانست

[...]

پروین اعتصامی
 
 
sunny dark_mode