×
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - هم در مدح اتسز
تویی ، شها ، که نظیر تو در جهان نبود
ز چشم عقل تو را ز فلک نهان نبود
زبان بخت بشارت همی دهد هر روز
که جز تو تا با بد وارث جهان نبود
برون ز خط اشارات تو کواکب را
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰
چو قرعه در تن زارم یک استخوان نبود
که پشت و رو زخدنگ جفا نشان نبود
چو چشم فتنه گر خویش نگذرد نفسی
که آن جفا جو در خانه کمان نبود
زفیض دیده پاکم ز آب محرم تر
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
چه خیزد از سخنی کز درون جان نبود
بریده باد زبانی که خونچنان نبود
حکیم ساقی و می تند و من ز بدخویی
ز رطل باده به خشم آیم ار گران نبود
نگفته ام ستم از جانب خداست ولی
[...]