گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است

چگونه گل نشود غنچه، گلستان تنگ است

به کام خود پر و بالی نمی توانم زد

چو مرغ بیضه به من زیر آسمان تنگ است

به غیر این که دوم در پی هما چه کنم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۶

 

به آه برق عنان من آسمان تنگ است

که بر خدنگ قضا، خانه کمان تنگ است

جنون فضای بیابان عشق می خواهد

رباط عقل به این لشکر گران تنگ است

به گوشه دل ما چون بر توانی برد؟

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

به گلشنی دلم از دست باغبان تنگ است

که جای نکهت گل هم به گلستان تنگ است

سخن به لعل که شد آشنا نمی دانم

که دستگاه سخن بر سخنوران تنگ است

نگشته است کسی از فغان من دلتنگ

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode