گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲

 

ز کلک مرحمت دوست تیره ایامم

طفیل احمد و محمود می برد نامم

اگر سحاب کرم سنگ خاص من سازد

بسی به است ز باران رحمت عامم

اگر ز گوشه خاطر نرانده است مرا

[...]

کلیم
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۰

 

چنین ز شرم‌ که‌ گردید سرنگون جامم

که از نگین چو نم از جبهه می‌چکد نامم

سرشک پرده‌ در حسرت تبسم‌ کیست

برون چو پسته فتاده‌ست مغز بادامم

به خامشی چه ستم داشت لعل شیرینش

[...]

بیدل دهلوی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

چنان ز عشق تو بدنام خلق ایامم

که کس ز ننگ بر کس نمی برد نامم

عجب ز شربت وصل تو گر شود شیرین

ز زهر هجر تو این سان که تلخ شد کامم

مجوی از دلم آرام دیگر ای همدم

[...]

رفیق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode