گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

رخت ز غالیه خط گرد آفتاب کشید

خطت ز سنبل تر بر سمن نقاب کشید

مصور ازل ابروی دلگشای تو خواست

ز مشک ناب هلالی بر آفتاب کشید

سگ تو خواست برای قلاده عقد گهر

[...]

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

ز خواب دیده گشاد و ز رخ نقاب کشید

هزار تیغ ز مژگان بر آفتاب کشید

نه اشک بود که چشمش به قتلم از مژه راند

که ریخت خون من و تیغ خود به آب کشید

ز غم هلاک شدم در رکاب بوسی او

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲۷

 

خط تو تیغ به رخسار آفتاب کشید

هزار حلقه به گوشش ز پیچ وتاب کشید

ز خط چگونه کنم ترک آن لب میگون

که می توان عرق از درد این شراب کشید

ز خط حضور دل داغ دیده می داند

[...]

صائب تبریزی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

فقیه شهر که سجاده ها برآب کشید

شکست توبه و با صوفیان شراب کشید

نوید باد شما را به باده خوردن فاش

که محتسب به جماعت شراب ناب کشید

سرود مژده ی رحمت وصول می همه را

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode