گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲

 

رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت

غمت درونه جان خراب را بگرفت

چگونه خواب برد دیده را ز هجرانش

چنین که خون جگر جای آب را بگرفت

گرفت خط لب چون آب زندگانی او

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

خط تو دایره ماهتاب را بگرفت

به باغ عارض تو سبزه آب را بگرفت

ستاره چشم سر طرّه قمر پوشید

به زیر سایه شب آفتاب را بگرفت

به شب ، جمال تو، گفتم ببینم اندر خواب

[...]

ابن حسام خوسفی
 
 
sunny dark_mode