گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲

 

مرا دلی ست که هر لحظه در بلا افتد

به دستِ خیره کُشی چون تو مبتلا افتد

مرا خیال بر آن داشته ست و ممکن نیست

که گوهری چو تو در دستِ هر گدا افتد

به یادگار دلی داشتم فرستادم

[...]

حکیم نزاری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱

 

مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد

چو خس تمام شود شعله هم ز پا افتد

غمِ زمانه ، ز ما بیدلان ندارد ننگ،

بسان دزد که در خانه گدا افتد

لباس فقر بزاری نصیب هر کس نیست

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

دل حزین عجبی نیست کز نوا افتد

اگر شکسته شود، کوه از صدا افتد

بهانه جوست خطر در قلمرو دل ها

شود شکسته گر آیینه، از صفا افتد

خدا به راه تو ننماید آنکه چون موسی

[...]

سلیم تهرانی
 
 
sunny dark_mode