گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۸

 

ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است

هزار مرتبه در پای قاتل افتاده است

چو گردباد به گرد سر زمین گردم

که به افتادگی من مقابل افتاده است

به بال همت گردون نورد من بنگر

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

ز بس به راه تو دل بر سر دل افتاده است

گذشتن از سر کوی تو مشکل افتاده است

به یک کرشمه رساند به پیشگاه امید

چه شد که مرکب توفیق در گل افتاده است؟

به یک دو ساغر می هر که آمد از جا رفت

[...]

سعیدا
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

سوای دل که به ترک تو مایل افتاده است

کجا قتیل به سودای قاتل افتاده است

گواه صدق و ارادت بس است عاشق را

که پیش دیده ی معشوق بسمل افتاده است

مرا خیال تو خطی به لوح سینه نگاشت

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode