گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷

 

ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم

ز گریه رخت به غرقاب خون کشیدم ورفتم

قدم به زمین ریخت از دو شیشهٔ دیده

گلاب آن گل حسرت که از تو چیدم و رفتم

ز نخل تفرقه خیزت که داد بر به رقیبان

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode