×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲۷
اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم
اگر نماییم آن روی، نیز تاب ندارم
همی خورم ز تو صد خار غم، همین برم آرد
چو کار خویش به دنبال بخت تیره گذارم
مباد هیچ زوالت، چو زیر پا کنی آن خط
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
بخون خویش نویسم بروی لوح مزارم
که من بجرم محبت قتیل خنجر یارم
ز بیقراری من خلق در شگفت و ندانند
که بیقراری زلف تو برده است قرارم
بپای گل چو بود خار قدر گل بفزاید
[...]