گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۱

 

منم ز مهر تو شبها به فکر ماه فتاده

نشسته اشک فشان چشم بر ستاره نهاده

ز هر چه غیر تو در کنج عزلتیم نشسته

به هر چه حکم تو بر پای خدمتیم ستاده

سگ توام به کمند جفا نوازش من کن

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode