گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - قصیده

 

ایا به تیغ و قلم رنج خصم و دشمن گنج

تن عدوی ترا داده روزگار شکنج

بناز دست ولی کرده یار با بگماز

برنج روی عدو کرده جفت با آرنج

ز دیده خون دل افتاده بر رخان عدوت

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - قصیده

 

ایا به تیغ و قلم رنج خصم و دشمن گنج

تن عدوی ترا داده روزگار شکنج

قطران تبریزی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷

 

توانگری به دل است، ای گدای با صد گنج

چو راحتی نرسانی، مشو عذاب النج

همانست گنج که دیدی چو خاک هر گنجی

که زیر خاک نهی، خاک بر سر آن گنج

خرد ز بهر کمال و کنیش آلت مال

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

درین خرابه مکش بهر گنج غصه و رنج

چو نقد وقت تو شد فقر خاک بر سر گنج

به کشت و کار جهان رخ میار کآخر داو

ز کشت مات شود شاه عرصه شطرنج

به قصر عشرت و ایوان عیش شاهان بین

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۹

 

به بوستان سخن مرغ طبع من اکثر

به هفت بیت شود نغمه ساز و قافیه سنج

ز هفت پیکر گنجور گنجه هر غزلی

نمونه ای ست ز معنی نهان در او صد گنج

چو بیت بیت ز هر هفت ازان دو مصراع است

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

به مهر و ماه فلک کودکیست بازی سنج

که کرده است به بازی ترازو از نارنج

بدین ترازوی نارنج بر خریداران

درین دکان نکشد جز متاع محنت و رنج

به زیر خاک بود گنج بین که قارون را

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۲

 

گمان خام طمع آن بود که بر همه خلق

فریضه است که با وی شوند احسان سنج

چو خامی طمع او به پختگی نرسد

فتد ز تنگدلی در مضیق محنت و رنج

جامی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

دو هفته ییکه حریفی درین سرای سپنج

اگر بجرعه ی دردی رسی بنوش و مرنج

جهان بتیست که چون دل بمهر او بستی

جفا و جور زیادت کند بعشوه و غنج

ترا که هست پر از شبچراغ خانه ی دل

[...]

بابافغانی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

زده است زلف توچنبر به رخ چومار به گنج

به گنج راه نبرده است هیچ کس بی رنج

به رنج و دردمرا صرف گشت عمر عزیز

نشدنصیب که آید به چنگ من این گنج

مرا قرار ودل و دین وعقل وهوشی بود

[...]

بلند اقبال
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - در وجه تسمیه مهلبی

 

مهلب ابن ابی صفره میرزادی را

شنیده ام که زبونی رسید از قولنج

برای داوری این درد ریخت زر چندان

که گشت جمله تهی خانمان و کیسه و گنج

بپخت فرنیش از شیر گاو و قند و برنج

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode