گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴

 

خیال خال لبش می کنم به خواب هوس

اگرچه خواب نباید به چشم کس ز مگس

به عرضه داشت نوشتم که خون بنده بریز

خطش نمود تقبل لیشه ستاند نفس

سری که پیش تو دارم بر آستان حق است

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۰

 

بیا که در دو جهان غیر تو ندارم کس

دل حزین مرا بی تو از دو عالم بس

ز حد گذشت فراق رخ تو ای دیده

به جان رسید دل من به غور حالم رس

اگر گذر کنم اندر دلت چه خواهد بود

[...]

جهان ملک خاتون
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۷

 

خوش است کنج حضور و دل از جهان فارغ

که هر چه پیش تو آید خدای داند و بس

نه بی حضور تو از کس ملول و کس از تو

نه غیبت تو کند کس نه هم تو غیبت کس

اهلی شیرازی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - شکواییه

 

شریر، قاضی و رهزن‌، امین و دزد، عسس‌!

ازبن دیار بباید برون جهاند فرس‌؛

فتاده کارکسان با جماعتی که بوند

همه عوان و همه خونی و همه ناکس‌!

زمام جمله سپرده هوس به چنگ هوی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب

 

همی نمود پر از می پیاله را وان پس

همی نهاد به لب‌هاش، او همی زد پس

(عشقی) دل من از تو چه پنهان، نموده بود هوس

که کاش زین همه اصرار، قدر بال مگس

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode