کسایی » دیوان اشعار » به شاهراه نیاز
به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال
که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت
وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی
بدرّد ار به مَثَل آهنین بود هملخت
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱
چو خویشتن نتواند که میخورد قاضی
ضرورتست که بر دیگران بگیرد سخت
که گفت پیرزن از میوه میکند پرهیز؟
دروغ گفت که دستش نمیرسد به درخت
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۰ - وله
کلاه را دگر از ناز کج گذاشته بخت
ز وصل فصل حمل مست شد برودت سخت
پر از زمرد نارس ز سبزه جیب درخت
پر از رسیده عقیق از شقیق که را رخت
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
همی بنازد ملک و هی ببالد بخت
بزیر سایه دارای تاج و داور تخت
ملک مظفر دین شهریار ملک آرای
که تخم داد پراکنده و جان کین پرهخت
هم از اتابک اعظم که دست فکرت وی
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷
گرفتن زن و افعی بسی بود آسان
خلاف داشتن آن که مشکل آید و سخت
زنان بگردن گردان بسخره طوق زنند
چو مار گرزه که پیچد همی بشاخ درخت
اگرت هیچ خرد باشد از زنان بگریز
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷ - در وجه تسمیه بورانی
شنیده ام که ز کشک و کدو برانی را
کنیز مطبخ « بوران » برای مامون پخت
هر آنکه زان پس آمخت و پخت بورانی
ز دست پخته خالیگران وی آمخت
کنون سزد که برانی خوران ترانه کنند
[...]