گنجور

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳

 

خطاب حاکم عادل مثال بارانست

چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام

اگر رعایت خلقست منصف همه باش

نه مال زید حلالست و خون عمرو حرام

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴

 

ضرورت است که آحاد را سَری باشد

وگرنه مُلک نگیرد به‌هیچ‌روی نظام

به‌شرطِ آن‌که بداند سَرِ اَکابِرِ قوم

که بی‌وجودِ رعیّت، سَری‌ست بی‌اندام

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷

 

هر آن که گردش گیتی به کین او برخاست

به غیر مصلحتش رهبری کند ایام

کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید

قضا همی‌بردش تا به سوی دانهٔ دام

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۹

 

ز راهِ لطف درین کلبۀ خراب خرام

که من ترا ز تو خواهم نه نامه و نه پیام

وگر قدم نکنی رنجه حکم نتوان کرد

علی الخصوص که تو حاکمی و بنده غلام

دلِ مرا سرِ چندین شکیب ممکن نیست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۰

 

هزار شکر که برگشتم از سفر به مقام

به رغمِ دشمنی و دیدم جمالِ دوست به کام

دگر مجاهده غربتم هوس نکند

که در مشاهده دوستان خوش است مدام

چو از قیامتِ روزِ وداع یاد آرم

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٨٢

 

بدانخدای که بنگاشت دست قدرت او

درون پرده ارحام صورت اجسام

که بنده عیش نخواهم مدام جز با تو

از آنکه با تو دلم را خوشست عیش مدام

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٩٩

 

خدیو کشور دانش یمین دولت و دین

توئی ز راه حقیقت خلاصه ایام

ترا جلال و کرامت بدانمثابه رسید

که نافرید چو تو ذوالجلال و الاکرام

مدام باد ترا عیش بر مراد دلت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٠٨

 

سپهر مهر جلالت جلال دولت و دین

توئی که رأی ترا شاه انجم است غلام

کسیکه سر ننهد پیش تو صراحی وار

مدام در دل او باد خون ناب چو جام

بمن رسید بشارت که رأی آن داری

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - و له ایضاً

 

سحر چو مشعله دار سپهر آینه فام

چراغ صبح برافروزد از دریچه ی بام

ز روی مهر بشوید جهان سفله نواز

ز چهره شب زنگی نهاد گرد ظلام

بعزم مملکت نیمروز لشگر روم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - فی مدح السلطان الاعظم الشیخ ابو اسحق ابراهیم طاب مثواه و یصف القلعه

 

ز گردش فلک تیز گرد آینه فام

چو راه یافت بدین قلعه اختلال تمام

بر آمد اختر دولت ز مطلع مقصود

گرفت کار ممالک دگر قرار و نظام

طلوع کرد ز مشرق مه سپهر جلال

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

خوشا به مجلس شوریدگان درد آشام

به یاد لعل لبش نوش کرده جام مدام

چنین شنیده‌ام از مفتی، مسائل عشق

که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام

جفا و نکبت ایام چون ز حد بگذشت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

مگر که صبح من امشب اسیر گشت بشام

وگرنه رخ بنمودی ز چرخ آینه فام

مگر ستاره ی بام از شرف بزیر افتاد

وگرنه پرده برافکندی از دریچه ی بام

خروس پرده سرا امشب ازچه دم دربست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - فی نعت سلطان الانبیا و مناقب الائمة اثنا عشر علیهم السلام

 

بمقدم خلف منتظر امام همام

مسیح خضر قدوم و خلیل کعبه مقام

شعیب مدین تحقیق حجة القائم

عزیز مصر هدی مهدی سپهر غلام

خطیب خطه افلاک منهی ملکوت

[...]

خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۷۳

 

رسید وقت صبوحی بیار ساقی جام

به یاد بزم صبوحی کشان دُرد آشام

به طرفِ باغ برآرای بزم چون فردوس

که باد صبح ز فردوس می دهد پیغام

بر آتش دل ما ریز آبِ چون آتش

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲۱

 

نظام واسطه عقد گوهر آدم

که سلک ملک ز رایش گرفته است نظام

زهی به دیده ادراک دوربین دیده

هم از دریچه آغاز چهره انجام

به دست رای منیرت عنان اشهب صبح

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲۳

 

خدایگانا از حد گذشت و بی مر شد

حدیث فاقه داعی و عرض قصه وام

ز حضرت تو چو ابر آنچنان سیه رویم

که هر دمم ز حیا آب می‌چکد ز مشام

ولی معامل مبرم چو می‌دهد زحمت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۲ - تاریخ نظم داستان

 

به رسم حضرت سلطان عهد شیخ اویس

که عهد سلطنتش باد متصل به دوام

شد این ربیع معانی جمادی الثانی

سنه ثلاث و ستین و سبعمانه تمام

سلمان ساوجی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح عمیدالملک وزیر

 

علی‌الصباح که سلطان چرخ آینه فام

زدود آینهٔ آسمان ز زنگ ظلام

صفای صبح دل صادقان به جوش آمد

فروغ عکس شفق برد بر فلک اعلام

به دست خسرو خاور فتاد ملک حبش

[...]

عبید زاکانی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۲

 

نشسته بر دم حمام دیدم آن مه را

به گلرخان دگر گفتمش ز بعد سلام

اگر تو آدمی‌ای اعتقاد من این است

که دیگران همه نقشند بر در حمام

کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode