گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

زهی شکسته رواق سپهر نیلی را

صدای صیت بلندت که در جهان عام است

بگویم و بزه این سخن به گردن من

که خاص حلقه بگوش در تو ایام است

به چشم تو که مرا در ثنای تو دستی است

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است

به آفتاب ز ذره چه جای پیغام است

هزار جان مقدس شدند خاکستر

هنوز پختن سودات از آدمی خام است

بیار ساقی دریای می که جانم سوخت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

بیا که بی لب لعل تو، کار من، خام است

ز عکس روی تو، آتش فتاده در جام است

مرا که چشم تو بخت است و بخت، در خواب است

مرا که زلف تو، شام است و صبح، در شام است

دلم به مجلس عشقت، همیشه بر صدر است

[...]

سلمان ساوجی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

دل کباب ز خوناب دیده بد نام است

بسوختیم و هنوز از تو کار ما خام است

اگر نه مهر تو می ورزد آفتاب چرا

ملازم سر کوی تو صبح تا شام است

بیا و جرعه مستان غم به رغبت نوش

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۳

 

فراغ بال طمع کردن از فلک خام است

که فلس ماهی این بحر حلقه دام است

مرو ز میکده بیرون، که در جهان خراب

ز روزنی که نسیمی به دل خورد جام است

صفای وقت ز صافی کشان مجو زنهار

[...]

صائب تبریزی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۶۶ - زمانه قاصد طیار آن دلآرام است

 

زمانه قاصد طیار آن دلآرام است

چه قاصدی که وجودش تمام پیغام است

گمان مبر که نصیب تو نیست جلوهٔ دوست

درون سینه هنوز آرزوی تو خام است

گرفتم این که چو شاهین بلند پروازی

[...]

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode