گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۴ - همو راست

 

سیاه چشما! مهر تو غمگسار منست

به روزگار خزان روی تو بهار منست

دلم شکار سیه چشمکان تست و رواست

از آنکه دولب شیرین تو شکار منست

به مهر تو دل من وام دار صحبت تست

[...]

فرخی سیستانی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - پیام بیار

 

سلام من برسان ای نسیم باد صبا

بدان دیار که آنجا مقام یار منست

نیازمندی من عرضه ده بحضرت یار

چنانکه لایق این عهد استوار منست

و گر ملول نگردد بگویش آهسته

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳

 

مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست

که راحت دل رنجور بی‌قرار منست

به خواب در نرود چشم بخت من همه عمر

گرش به خواب ببینم که در کنار منست

اگر معاینه بینم که قصد جان دارد

[...]

سعدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۰

 

سحاب سیل فشان چشم رودبار منست

سموم صاعقه سوز آه پر شرار منست

غم ارچه خون دلم می خورد مضایقه نیست

که اوست در همه حالی که غمگسار منست

هلال اگر چه به ابروی یار می ماند

[...]

خواجوی کرمانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ره حریف گرفتم که شیشه یار منست

خرد پیاده شد از من که می سوار منست

جراحتم همه راحت شد از سعادت عشق

گلی که در ره من بکشفد ز خار منست

اگر درستیی در کار جام و مینا هست؟

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
sunny dark_mode