گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

برفت و بر سر آتش نشاند یار مرا

به پای حادثه افکند روزگار مرا

گر آشکار کند آب دیده راز دلم

میان آتش سوزان چه اختیار مرا

چنان نکرد کمند بلای عشقم صید

[...]

حکیم نزاری
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

خوش است ناز تو ای سرو گل عذار مرا

نیاز پرور عشقم به ناز دار مرا

مگو به طرف چمن جلوه ریاحین بین

دلم اسیر تو با دیگران چه کار مرا

ز گشت باغ چه خیزد ز گل چه بگشاید

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

چه سود گریه خون چشم اشکبار مرا

چو نیست هیچ اثر گریه های زار مرا

به رهگذار چو خاکم فتاد هان ای بخت

بدین طرف برسان نازنین سوار مرا

نمی برم ز غم این بار جان برای خدای

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳ - اختراع

 

ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا

هنوز شکر بود صدهزار بار مرا

گرم بود می گلگون ز ساقی گلرخ

به حور و کوثرت ای پارسا چه کار مرا؟

به بوسه ای که دهی و کشی منه منت

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا

نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا

بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید

زدست رفت و نیامد بهیچ کار مرا

عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش

[...]

بابافغانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳

 

فلک دگر نتواند گشود کار مرا

کرشمه‌ای نتواند کشید بار مرا

چه طرف بندم ازین آسمان که همچون خود

نهاده است به سرگشتگی مدار مرا

اگر فراق اگر وصل دوزخی دارم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

نگاه گم شده در راه کوی یار مرا

گسسته عقد گهر گریه در کنار مرا

خود از محبت جانان به خود حسد دارم

ز رشگ غیر کنون برگذشته کار مرا

ز هر یقین که شود صاف سینه صاف ترم

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳

 

چرا خجل نکند چشم اشکبار مرا

که آرزوی دل آورد در کنار مرا

به راه غشق نگیرم زشوق بال و پری

که نی پیاده شمارند نی سوار مرا

فغان ز نشأ ی دون همتی، کزین شادم

[...]

عرفی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

من از میانه برون، یار در کنار مرا

حجاب عشق چه شد، پرده ای بیار مرا

غرور صف شکنی داشتم، چه دانستم

شکست می دهد این گونه یک سوار مرا

فروگرفته ز بس جوش گریه ام بی تو

[...]

سلیم تهرانی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

ز هجر کرد خبردار وصل یار مرا

صلای گشت خزان می‌دهد بهار مرا

سواد زلف بتان است نسخه بختم

سفیدبخت ندیده است روزگار مرا

ز عشق تا شدم آسوده زارتر گشتم

[...]

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

چو کرد خاک ره یار روزگار مرا

به چشم عالمیان داد اعتبار مرا

دماغ بوی گل و برگ گلستانم نیست

مگر به باغ برد نالة هزار مرا

به کف نه جام میی، در نظر نه روی مهی

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹

 

به آفتاب برابر مساز یار مرا

که همنشین خزان می کنی بهار مرا

به خاک رهگذرت جا گرفته ام که نسیم

به دامن تو رساند مگر غبار مرا

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

نه در وصال و نه هجران بود قرار مرا

نه در خزان شکفد دل نه در بهار مرا

لباس دولت دنیاست بر تنم سنگین

نهال پانم و گردیده برگ بار مرا

صدای شیون زنجیر دارد اعضایم

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا

سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا

به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم

که شمع، دیدهٔ شیر است، بر مزار مرا

شکار بسمل من زندگی ز سر گیرد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

سفید کرد غمت دیده های تار مرا

بود سیاهی زلف تو روزگار مرا

چو شمع، سوز دل خود مرا تمام کند

به دیگری نگذارد غم تو کار مرا

ز رستخیز نخیزد ز جا مگر که دگر

[...]

حزین لاهیجی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰

 

گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا

فغان که دهر، خزان کرد نوبهار مرا

کشیدسرمه به چشم و فشاند طره به رو

بدین بهانه سیه کرد روزگار مرا

فرشته بندگیش را به اختیار کند

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode