گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

به کعبه گر ننمایی جمال خود ما را

ز خون دیده کنم لعل ریگ بطحا را

به دور حسن تو از مهره وفا پرداخت

مشعبد قدر این حقه های مینا را

ز شوق طوق سگان در تو گردانند

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

خدای خیر دهاد آن جوان رعنا را

که وارهانید به پیرانه سر ز ما ما را

کرشمه های غزالان مست می بخشد

فراغت از دو جهان عاشقان شیدا را

چه سود پند کسان چون نمی برد ز دلم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

بساط سبزه فکندند کوه و صحرا را

ز لاله آرزوی جام تازه شد ما را

کجاست ساقی گلرخ که رنگ لاله دهد

به بزم گل ز می لعل جام مینا را

ازان میی که فروغش اگر رسد به سهیل

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱

 

درین صحیفه چو آغاز کردم املا را

گرفتم از همه اولیٰ ثنای مولیٰ را

زهر چه هست طریق ثنای او اولیٖ ست

به پای صدق سپردم طریق اولیٰ را

مقدری که به صنع بدیع خود پوشید

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

دلا چو روی در ارباب معنی آوردی

مبر به کار قوانین شعر و انشا را

که سجع و قافیه گرچه لطیف و موزونند

دو پرده اند جمال عروس معنا را

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰ - تتبع خواجه

 

نسیم صبح بگو آن نهال رعنا را

که باغ عمر خزان دیده از تو شد ما را

به یک قدح که کشیدی ز آب آتش رنگ

چه آتشی که زدی عاشقان شیدا را

شدم به زهد قوی غره و ندانستم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲ - تتبع خواجه در طور سعدی

 

ز روی بستر شاهی به بین گهی ما را

به زیر پهلو خار و به زیر سر خارا

چو لب به عشوه گزی دست اگر نهم بر دل

بگو چه چاره کنم جان ناشکیبا را؟

حدیث وصل ترا بر زبان اگر نآرم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

منه بخاک ره ای یوسف آن کف پا را

قدم بدیده ما نه عزیز کن ما را

تو شمع مجلسی از باده گر شوی سر گرم

جگر کباب کنی عاشقان شیدا را

چون مدعی ببرد کف ز دیدن یوسف

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

بهل حکایت شیرین بکوهکن مارا

چراغ مرده چه پرتو دهد دل مارا

رخ تو زنده کند مرده وین عجب نبود

چه کم رمعجز عیساست روی زیبا را

کسی که پیش تو میرد مسیح را چکند؟

[...]

اهلی شیرازی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

کسی ز روی چنان منع چون کند ما را

خدا برای چه داده است چشم بینا را

نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز

که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را

درون پرده ازین بیشتر مباش ای گل

[...]

محتشم کاشانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱

 

بسوختیم به برق طلب سراپا را

کسی نداند از آن بی‌نشان نشان ما را

مگر صبا ز سر زلف او گره بگشود

که بوی مشک گرفت است کوه و صحرا را

رضی‌الدین آرتیمانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

زبان پیام هوس داشت شستم انشا را

درون سینه بریدم سر تمنا را

چگونه عرض تمنا کنم که حسن غیور

نداده راه درین پرده رمز و ایما را

در آن نظاره که بر تیغ و کف شعور نبود

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

به گاه جلوه از آن ماه روی زیبا را

که جان ز شرم نماید ز آستین ما را

نظر به حال دل آن پر غرود نگشاید

که سیر دیده نبیند متاع یغما را

امید مغفرتت بس مرا که هم امروز

[...]

عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

گرفت گریه ما کوه و دشت و صحرا را

دگر ز دیده به دل سر دهیم دریا را

تو چون به چشم سیه مست باده‌پیمایی

می کرشمه یوسف کشد زلیخا را

ز جوش گریه تلخم نه دیده ماند و نه دل

[...]

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵

 

ز آه گرمی آتش زنم سراپا را

ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را

حدیث بحر فراموش شد که دور از تو

ز بس گریسته‌ام آب برده دریا را

ز آه گرم من آتش به خانه افتاده است

[...]

کلیم
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲

 

به گریه چشم تهی کی کند دل ما را

تهی به گریه نکردست ابر دریا را

زبان گریه نمی دانم، این قدر دانم

که قطره قطره تهی کرده ام دو دریا را

فراق روی عزیزان مرا به جان آورد

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

کند به راه تو پامال، آسمان ما را

حباب آبله ی پاست موج دریا را

هوای کعبه ی کوی تو مضطرب دارد

چو خیل مور سراسیمه، ریگ صحرا را

به گریه، دیده ای از دل کریم تر دارم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳

 

چه می کنند حریفان عشق صهبا را؟

که آتش از دل خویش است جوش دریا را

ز چرخ شیشه و از آفتاب ساغر کن

به طاق نسیان بگذار جام و مینا را

فساد روی زمین از شراب می زاید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴

 

فکنده ایم به امروز کار فردا را

ازین حیات چه آسودگی بود ما را؟

نگاه دار سر رشته تا نگه دارند

که می زنند به سوزن لب مسیحا را

به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵

 

چه نسبت است به گردنکشی مدارا را؟

قدح خراج به گردن نهاد مینا را

چنان که روشنی خانه است از روزن

به قدر داغ بود نور فیض، دلها را

ز من مپرس که در دل چه آرزو داری

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode