گنجور

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴

 

یک امشبم که خم ابروی تو محراب است

چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است

مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست

اگر نه بخت بد وعاشقی زیک باب است

چرا هوای لبت خون من به جوش آورد

[...]

ظهیر فاریابی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

کنار من ز سرشک دو دیده غرقاب است

که از دو دیده سرشکم روان چو سیماب است

وداع کردم و پوشیده نیست بر عشّاق

که رستخیز قیامت وداع احباب است

انیس شیفته هم صحبت است در غم دوست

[...]

حکیم نزاری
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - و له ایضا

 

بیا که مردمک دیده غرقه در آب است

ببین که اشک روانم به رنگ عناب است

به یاد یار گل اندام، خار همچو سنان

به زیر پهلوی مجروح من چو سنجاب است

ز حال دیده ی بی خواب من چه غم دارد

[...]

حیدر شیرازی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

دلم همیشه ز آشوب عشق بی تاب است

درین محیط، گهر مضطرب چو سیماب است

چو می به پیش نهم، قسمتم ز غیب رسد

کلید روزی من موج باده ی ناب است

چه سود کوشش غافل، که در طریق طلب

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۲۳

 

همین نه خانهٔ ما در گذار سیلاب است

بنای زندگی خضر نیز بر آب است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۰

 

ترا که عالم آیینه عالم آب است

چه احتیاج به تحصیل باده ناب است؟

به گرد راز دل ما که می تواند گشت؟

خزینه گهر ما به مهر گرداب است

ز عشق اگر نکنم گریه، نیست بیدردی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۱

 

به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است

بیاض دیده روشندلان شکرخواب است

میان باده کشان بی تکلفی باب است

رعایت ادب اینجا خلاف آداب است

به زیر چرخ نماند دل تمام عیار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۲

 

غبار هستی ما پرده دار سیلاب است

کتان طاقت ما شیر مست مهتاب است

دهان شیر بود خوابگاه وادی عشق

حصار عافیت این محیط، گرداب است

چنان ز سیر چمن خاطرم گزیده شده است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۳

 

ریاض هستی ما سبز از می ناب است

بنای زندگی ما چو خضر بر آب است

همین نه خانه ما در گذار سیلاب است

بنای زندگی خضر نیز بر آب است

ازان چو ناخنه در دیده می خلد قد خم

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۳

 

مرا به میکده صد منت از می ناب است

که حسن ساقی از او نور چشم احباب است

مخواه گوهر از این بحر زآنکه خضر در او

اسیر محنت سرگشتگی چو گرداب است

اسیر شهرستانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹

 

چشم خرد آیینهٔ جام می ناب است

ابروی سخن در شکن موج شراب است

آگاهی دل می‌طلبی ترک هنرگیر

کز جوهر خود بر رخ آیینه نقاب است

بیتاب فنا آن همه‌کوشش نپسندد

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode