گنجور

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

کرانه گیرم تا خود ز عشق باز کنم

در خصومت بر خویشتن فراز کنم

زعشق دوست بدین عشق و دوستی که منم

نه ممکن است‌ که من خود زعشق باز کنم

زیاد روی خداوند آن دو زلف سیاه

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

اگر یگانه شوی با تو دل یگانه‌کنم

زعشق و مهر دگر دلبران‌کرانه کنم

وگر جفا کنی و بگذری ز راه وفا

دو دیده تیر جفای تو را نشانه کنم

رمیده کرد زمن گردش زمانه تو را

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲

 

شریف خاطر مسعود سعد سلمان را

مسخرست سخن چون پری سلیمان را

نسیج وحده که نو حُلّه‌ای دهد هر روز

زکارگاه سخن بارگاه سلطان را

ز شادی ادب و عقل او به دار سلام

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

جهان ‌گشاده ثنای تو را چو شیر دهان

زمانه بسته رضای تو را چو تیر کمر

غبار موکب تو کرده چشم گردون کور

صهیل مرکب تو کرده گوش گردون کر

فکند رمح تو هر ساعتی از آن مردم

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

امام بود محمد، علی خلیفه ی او

کنون علی است مشیر و محمدست وزیر

علی ز مهر محمد همی چنان نازد

که از دعای محمد علی به روز غدیر

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

عزیز کرد مرا در محل عز و قبول

ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول

چنان شنید زمن شعر، کاحمد مختار

شنید وحی ز روح‌الامین به وقت نزول

چو در ستایش او لفظ من مکرر شد

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

بیار فاخته مهرا شراب غالیه بوی

که خاک غالیه رنگ است و روز فاخته‌گون

تو با کرشمه طاوس پیش من بخرام

اگر ز سرما طاوس شد ز باغ برون

چنانکه باز نسیمن گرفت بر سرکوه

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

به سعی همت خویش ای اجل مؤید دین

خجسته دولت و پیروز اخترم کردی

چو رای خویش بیفروختی ضمیر مرا

چو بخت خویش بر اعدا مظفرم‌ کردی

به جاه بر همه صدران تقدمم دادی

[...]

امیر معزی
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode