گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

ز ناتوانی پیری اگر به جان آیی

برو به میکده یک چند تا جوان آیی

به بزم وصل من اغیار ره کجا یابد؟

اگر ز چشم فلک در برم نهان آیی

خبر ز حسرت من در زوال حسن رخش

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - جشن و آتش بازی

 

چه شد که چرخ جفا پیشه کرد میل وفا

هزار گونه اساس نشاط کرده به پا

سپهر محفل عیشی به دهر چیده کز آن

شده است بزم جهان رشک جنت الماوا

هزار دست ضیا دارد از هزاران شمع

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در وصف بهار و مدح

 

ز نکهت گل و فیض صبا ورشح سحاب

جهان پیر دگر باره یافت عهد شباب

بهار قد عروسان باغ را آراست

به رنگ رنگ لباس و به گونه گونه ثیاب

زعکس لاله و گل شد ملون آب شمر

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - انوار غیب

 

چه شد که روی عروس جهان منور شد

چو سطح چرخ بسیط زمین پر اختر شد

هوا ز پرتو مشعل زمین زشعله ی شمع

بسان معدن الماس و کان گوهر شد

و یا نهاده به هر سو هزار بیضه ی سیم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹

 

چو شد مشاطه ی خورشید سوی برج حمل

عروس دهر محلی شد از حلی و حلل

زمین چو کان زمرد ز سبزه شد به قیاس

چمن چو معدن بسد زلاله شد به مثل

جبل چو رنگ شقایق چنانکه پنداری

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل

که عالمی است معطر زبوی آن کاکل

به زلف وکاکل او بسته زان دل و جانم

که بوی دل دهدش زلف و عطر جان کاکل

بسان بید موله فراز لاله و گل

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

سپهر علم و جهان فضیلت آنکه بود

به جنب قدر تو پستی سپهر اعلا را

تو آن مسیح سرشتی که می کند باطل

لبت به گاه سخن معجز مسیحا را

توئی که نکهت لطف تو کرده شرمنده

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

شود چو شاد زقتلم دل من و تو مترس

ز یک گناه که در ضمن آن بود دو ثواب

مپرس حال دل من بخون کیست ببین

تو را به پنجه نگار و مرا به چهره خضاب

به خواب روی تو آید به دیده ی من اگر

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

به سینه تیرنگاهت همان کند که کند

به روز رزم سنان خدیو عرش جناب

خدیو عهد محمد حسین خان که مدام

به طوع اوست قلوب و به طوق اوست رقاب

سپهر خنگی رستم دلی که رخشش را

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

ز سائلان درت هیچکس نشد واقف

به اینکه هست تقدم سوال را به جواب

به روز کین که نشینی به باره‌ای که برش

ز تک بماند خنگ فلک چو خر به خلاب

اگر ز شرق به غرب آید ورود گوئی

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

 

طراز محفل ایجاد میرزا احمد

توئی که ملک جهان خالیت زمانند است

به پیش طبع تو چون قطره بحر عمان است

به جنب علم تو چون کاه، کوه الوند است

جهان به نشو و نما از نسیم الطفات

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

هزار افسوس از فاطمه که دست اجل

گل وجودش بر دوحه ی حیات نهشت

هزار حیف از آن تازه گل که مانندش

گلی به باغ جهان باغبان صنع نکشت

گسست رشته ی عمرش ز هم فغان از چرخ

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

فلک جناب و ملک رتبه میرزا احمد

توئی که مرحمتت روح را کند تفریح

هم از نسایم لطفت مشام را تعطیر

هم از روایح خلقت قلوب را ترویح

بود ز پرتو رایت به رشک نار کلیم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰

 

جناب واعظ و مفتی کز آن دو گر گویم

صفات نیک فزون از شماره خواهد شد

چو یافتند که در آتش خصومت هم

زمان زمان دلشان پر شراره خواهد شد

از آن مخاصمه و جنگ عاقبت حاصل

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

فرید روی زمین زین عابدین که رخت

به چرخ عزو شرف کرده مهری و ماهی

ایا سپهر مکانی که زهره و کیوان

به درگه تو کند این غلامی، آن داهی

ایا رفیع جنابی که شاه قدر ترا

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode