گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

همان به دیده غباری که داشتم دارم

به خاک پای تو کاری که داشتم دارم

همان چو گرد در این وادی تمام‌خطر

قفای شاهسواری که داشتم دارم

چو سیل، سینه پرافعان و چهره خاک‌آلود

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

مرا که نیست دمی روح در بدن بی تو

حرام باد دگر زندگی به من بی تو

به جستجوی تو بعد از وفات خواهم گشت

به گرد خویش چو فانوس در کفن بی تو

کجاست جلوه قدت که سرو در چشمم

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

دلا به کار جهان اضطراب یعنی چه

شدن شناور بحر سراب یعنی چه

کشیده تیغ دو دم صبح از میان برخیز

به زیر سایه شمشیر خواب یعنی چه

به دور خط نگهش نشئه دگر دارد

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵

 

به دل‌نشینی داغ تو برگ عیشی نیست

همین گل است که تا حشر رنگ و بو دارد

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷

 

مزن به سنگ جفا شیشه دل ما را

از آن بترس که چون بشکند صدا نکند

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸

 

به حیرتم که چسان وادی‌ای است راه فنا

که هرکه رفت دگر روی بر قفا نکند

قصاب کاشانی
 
 
۱
۲