مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
نه هر مهی روش مهرگستری داند
نه هر که خواجه شود بنده پروری داند
هزار شیوه بکار است دلربایان را
نه هر که برد دلی رسم دلبری داند
بآن صنم ره و رسم وفا چه آموزم
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷
به جز میی که لب لعل یار من دارد
کدام باده علاج خمار من دارد
به من چه لطف بت میگسار من دارد
که مست خفته و سر در کنار من دارد
روا مدار به خود ناامیدیم که ز تو
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
پی چه گلبن بختم گل مراد دهد
که تا دهد فلکش چیند و بباد دهد
میست تلخ جدائی که میکشد ساقی
از این شرابم اگر جرعه زیاد دهد
معاشران ز پی صحبت تو مدهوشند
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
خوش آن گروه که در بر رخِ جهان بستند
ز کاینات بریدند و در تو پیوستند
از آن صنم خبر آن زاهدان کجا دارند
که خرقه پاره نکردند و سبحه نگسستند
به راز عشق کجا پی برند اهل خرد
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
دلت شکست دلم را دگر چه خواهد کرد
به شیشه سنگ ازین بیشتر چه خواهد کرد
در آن محیط که مرگ آب زندگی باشد
بغرقه خصمی موج خطر چه خواهد کرد
چه باکش از ستمت جان بلب رسیده هجر
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱
صفای حسن بدیدن نمیشود آخر
گل بهشت بچیدن نمیشود آخر
بسوی دام تو آن مرغ تند پروازم
که قوتم به پریدن نمیشود آخر
تو آن درخت برومند گلشن حسنی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
ز خود بریدم و ترک تو مشکلست هنوز
هلاک گشتم و داغ تو در دلست هنوز
قیامت آمد و آسوده خفته کشته عشق
که محو چاشنی زخم قاتل است هنوز
زپا نشسته پی ناقه گرد صد مجنون
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹
جز آنکه برد چو شمعت شبی به خانه خویش
کدام مرغ زد آتش به آشیانه خویش
به سر رسید شب هستیم ز قصه هجر
شدم به خواب عدم آخر از فسانه خویش
نباشدش اثری اشک من چه سان آرم
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰
جز آنکه کرد ز عشقت خراب خانه خویش
کدام مرغ ز هم ریخت آشیانه خویش
سزد چو لیلی و مجنون من و تو گر نازیم
ز حسن و عشق بعهد خود و زمانه خویش
به بحر عشق منم آن صدف که نیست مرا
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰
شدی تو گلبن ناز از کنار سوختگان
خزان چو شمع سحر شد بهار سوختگان
مزن بهر خس و خار آتش ستم وز رشک
ازین زیاده مکن خارخار سوختگان
سپند آتش عشقی نگشته کی دانی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴
به کف پیاله به گلشن روم چسان بیتو
چه خون چه باده چه گلخن چه گلستان بیتو
چه گلبنی تو که هر سو برد سراسیمه
دلم چو طایر گم کرده آشیان بیتو
چه گل ز وصل توام بشکفد مرا که گذشت
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
من به قلزم می خیمه چون حباب زده
قدح به میکده عشق بیحساب زده
ز زور باده عشق بتان شهرآشوب
چو موج غوطه به دریای اضطراب زده
گهی به روی زمین چون غبار افتاده
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳
ز هرچه هست رخ ما از آن بگردانی
که از دو کون بر آن آستان بگردانی
مثال بلبل از آن شاخ گل که نتوانی
بشاخ دیگر از آن آشیان بگردانی
بهار آمد و دور نشاط ما ساقی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح علی بن ابی طالب(ع)
ز بسکه مانده در آن طرهام ز کار انگشت
چو شانه نیست کفم را به اختیار انگشت
پی گشایش این عقدهها غم که مراست
بهم کنم ز برای چه دست یار انگشت
که وا نمیشود از صد یکی گرم باشد
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱ - تاریخ وفات شیخ زینالدین
چراغ انجمن علم و فضل زینالدین
که قدوه علما بود و زبده فضلا
فقید صاف ضمیزی که همچو آئینه بود
دلش ز صیقل انوار شرع عین صفا
زبسکه شوق لقای جناب باری داشت
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۹ - تاریخ فوت میرزا احمد
دریغ و درد که از محفل جهان چون شمع
بچشم اشکفشان رفت میرزااحمد
ز شوق صحبت روحانیان ز عالم تن
بسوی عالم جان رفت میرزااحمد
ازاین چمن شد و مرغان بناله میگویند
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۰ - تاریخ عمارت
فرید دهد مسیب که کوکب بختش
ز روشنی برخ ماهطلعتان ماند
محیط فیض رسانی که خامه از دستم
ز وصف او بسحاب گهرفشان ماند
بنای همت او طرفه مرتفع قصریست
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۱ - فتح قندهار
چو تیغ نادر دوران شهنشه ایران
بدهر غلغله از فتح قندهار افکند
برای جستن تاریخ این همایون فتح
ببزم اهل سخن رهروی گذار افکند
کشید سر بگریبان و مطلعی مشتاق
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۲ - تاریخ فوت میرزا محمدشفیع
فروغ مشعله دودمان مرتضوی
که همچو مهر بر آفاق مدتی تابید
مه سپهر شرف میرزا شفیع که بود
چه طعنهها زد رخشندگیش بر خورشید
غروب کرد چنان تیره ساخت عالم را
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۳۲ - تاریخ حمام
جناب حاجی نیکو خصال عبداله
که نام او به نکوئیست شهره ایام
کسیکه خاتم فیروزه فلک چو نگین
ز نام نامی او گشته است صاحب نام
کسیکه نکهت خلقش بود حیات جهان
[...]